مانی و دریا
دیروز همراه مامانی و بابایی و دایی جون حسینم رفتیم دریا
منم که خب خودتون بهتر می دونید ,عاشق دریا وآب بازیم با اردک بادیی که بابایی برام خرید البته دست در دست دایی جونم رفتم تو آب...واااااااای که چقدر خوش گذشت مخصوصا اینکه دایی جونمم بود
اینجا هم لوس شده بودم بیا و ببین,لمیده بودم به اردکه و داشتم حسابی کیف می کردم
کامیونم رو مامانی از تهران به همین نیت که کنار ساحل بتونم باهاش شن بازی کنم برام آورد
ای ول مامانی
اینم یه لاکی شنی که ساخته و پرداخته ی دست مامان و باباست
واااااااااای یکی منو بگیره ,آب منو برد
اینجا هم دیگه راضی نشدم که سوار اردکه شم
آخه وقتی که خیلی بهش اعتماد کردمو وزنم رو انداختم روش چپه شدیم تو دریا
منم تا می خورد کتکش زدم اصلا قهر قهر تا روز قیامت
ترجیحا خودم بدون کمک آقا اردکه میرم تو دریا
اینجا هم بس که شیطونیم می اومد این ژست رو گرفتم برای مامانی
بابایی میشه عینکا مون رو عوض کنیم؟؟؟
مشغول پر کردن کامیونمم دیگه