مانی و آجی مائده و داداش ابوالفضل
خونه ی مامان جون که بودیم چند شب پشت هم مهمونی بود
یه شب خانواده ی خاله اینا اومده بودن که نوه های خاله جانم بودن مانی همش دنبال آجی مائده و داداش ابوالفضل می دوید اینور و اونور...اینقدر دم غروب رفتید تو حیاط و اومدید بالا که تموم پشه ها دنبالتون راه افتادن تو خونه
پشه های بی رحم تا تونستن مانی جونم رو نیش زدن
خیلی دلم می خواست کنار مائده جون و ابوالفضل جون یه عکس داشته باشی
یه چندتایی انداختم ولی شمای وروجک همش در حال ترک صحنه ی عکاسی بودی
بچه ها محکم گرفتنت تا من بتونم یه عکس بندازم
ولی انگار موفق نشدن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی