ما جرا های کلاه قرمزی و مانی
تقریبا از بعد تولد یکسالگیت خیلی خیلی به برنامه های عروسکی علاقه مند شدی
برنامه ی رنگین کمون البته فقط قسمت پنگول و هر برنامه ی عروسکی دیگه
تو ایام عید هم گه گداری کلاه قرمزی می دیدی,اونجا بود که من متوجه دقت و علاقه ات به کلاه قرمزی شدم
گذشت و گذشت تا همین یکی دو هفته ی اخیر دیدیم که باز کلاه قرمزی رو پخش می کنن چند شب که پشت سر هم دیدی عادت کردی و از اون به بعد هر شب حدودای هشت و نیم شروع به نق زدن جلوی تلویزیون می کردی و دستت رو به علامت بیا تند تند تکون می دادی و می دی همچنان ما هم همش می گفتیم مانی ساعت که نه بشه کلاه قرمزی هم شروع میشه این خودش داستانی شد ....همون یه بار کافی بود که عاشق ساعت نه بشی
حالا دیگه کلاه قرمزی پخش نمی شه ولی شما همچنان حوالی هشت و ... باز فیلت یاد کلاه قرمزی می کنه قسمت جالبش این جاست که ساعت رو نشون می دی و می گی نه نه نه...یه سره اصلا هم توقف نداره
وقتی دیدیم بی خیال معامله نمی شی بابایی رفت و سی دی کلاه قرمزی خرید یکی از قسمت های نوروز 91 آقای همساده...خریدن سی دی همانا و ورود کلاه قرمزی به زندگی ما هم همانا,فکر نکنم این هشتاد میلیون جمعیت کشورمون به اندازه ی دفعاتی که ما قسمت ماشین آقای همساده ی کلاه قرمزی رو دیدیم ,دیده باشن
رسما کلاه قرمزی عضوی از خانواده مون شد
حالا دیگه ساعت همیشه نهه چون از وقتی که از خواب پا میشی تا وقتی که دوباره بخوابی تلویزیون ما کلاه قرمزی پخش می کنه...به نظر شما چرا بچه ها از این همه تکرار خسته نمی شن؟؟؟
حالا خیلی نگرانم ,نگران اینکه چطور کلاه قرمزی رو از ذهنت و البته از خونمون بیرون کنم
شاید سفر لازم بشیم تا راحت تر با رفتن کلاه قرمزی کنار بیای