مانی عزیز تر از جانممانی عزیز تر از جانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

برای مرد فردا............مانی

واکسیناسیون

1392/2/8 16:50
نویسنده : مامان مانی
363 بازدید
اشتراک گذاری

واکسن 6 ماهگی

امروز صبح زودتر بیدار شدم و آماده شدیم تا بریم و واکسن 6 ماهگیت رو بزنی,البته یه روز زودتر از موعد

آخه احتمالا دوشنبه می ریم شمال خونه ی مامان جون.

قد و وزنت خدا رو شکر خوب بود.قدت 70cmو وزنت هم تقریبا 8kgrبود.وقتی که واکسن رو می زدی اینقدر جیغ زدی که همه دلشون سوخت برات داداشی..وقتی سوار ماشین شدیم هنوز هم هق هق می کردی.با اسباب بازی های خودت آروم نشدی وقتی عروسک خودموآوردم ساکت شدی با تعجب بهش نگاه می کردی و تا تونستی موهاشو کشیدی

چند ساعت بعد واکسیناسیون تب کردی,واکسن قبلی هات اینطوری نبودی ولی اینبار شب که شد خیلی تبت بالا رفت بردیمت پیش دکتر گفت نمی شه کار خاصی کرد جز اینکه قطره استامینوفنت رو سر ساعت بخوری و اینکه این تب خطری نداره.منو بابایی هم همه شب حواسمون به شما بود عسلی.

دیگه می تونی غذا کمکی بخوریالبته وقتی رفتی تو ماه شش من کم کم غذا کمکی رو شروع کردم برات مثلا فرنی و حریره بادوم,ولی از این به بعد باید هر روز بخوری و سوپ هم باید برات شروع کنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)