ماراتن اسباب کشی ما
چند ماه پیش قرار بود بریم خونه ی جدید ولی بنا به دلایلی نشد و تا الان عقب افتاد
مامانی و بابایی بخاطر وضع موجود و بهم ریختگی خونه خیلی کلافه بودن منم خیلی سعی کردم بفهمم چی می گن ولی هر چقدر که به ذهن کوچولوم فشار آوردم دیدم هیچ چیزی برای ناراحتی وجود نداره و بر عکس همه چیز بهتر از قبل شده دکور خونمون کارتونی شده تمام وسیله ها رو میذاریم تو کارتون و بعدش هم کلی چسب بازی می کنیم تازه منم یه فرصت برای کشف مکان های جدید پیدا کردم که واقعا تجربه ی جالبی بود حالا عکساش رو حتما میبینید.هیچ وقت به خونه اینطوری نگاه نکرده بودم
فتح قله ی کارتون های اتاقم(ابدا مامانم دستش بهم برسه)
البته از اونجایی که اسباب کشی ما ماراتن بود این عکسا مربوط به یکی دوماه پیشه
دالیییییییییییییییییییی
وقتی مامانی و بابایی مشغول بستن طبقات ویترین بودن منم سرگرمه کشف نا شناخته هابودم
پشت ویترین اتاق خودم
بازم دالیییییی
اینجا هم باج گرفتم (شاتانی)و برای اینکه مزاحم نباشم به داخل کابینت منتقل شدم
خودمم خندم گرفته بود از اینکار مامانی
مامانی سینی رو داد دستم تا باهاش بازی کنم منم نشستم تو سینی تازه بعدش کلی تلاش کردم که بلندش کنم
یه کشو پر از مانی
خدا رو شکر بلاخره به پایان رسید و الان دو روزه که خونه ی جدیدمون هستیم
دقیقا روز اسباب کشی من کولاک کردم مامانی حتما تو فرصت بعدی ازش می نویسه