مانی عزیز تر از جانممانی عزیز تر از جانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

برای مرد فردا............مانی

بعد از 22 ماهگی

1392/8/20 15:53
نویسنده : مامان مانی
285 بازدید
اشتراک گذاری

از وقتی که بیست و دو ماهت پر شد تغییراتی در رفتار و عادت هات بوجود اومد که متاسفانه همشون خوب نیست مثلا همین بد خوابی هایی که جدیدا دچارش هستی متفکر

دیگه خواب شبانه ات منظم نیست,می تونم بگم گاهی هر بیست دقیقه یه بار بیدار می شی و آب می خوای و البته شیر خوشمزه.خیلی خیلی کمبود خواب دارم خمیازهشدی مثل ده روز اول تولدت ولی بعد اون اکثرا خوب می خوابیدی و هر دو سه ساعت یه بار بیدار می شدی تا این شبا که دیگه خواب رو ازم گرفتی تا چشمام میره رو هم میبینم داری صدام میزنی مامانی...تازه روزا هم درست حسابی نمی خوابی.ناراحت

یه کار جدیدت اینه که از ده روز پیش تا یه لحظه مشغول کاری میشم میبینم پوشکت رو باز کردی و وایستادی دم دستشویی و میگی مامان :مانی دستشویی جیش.امروزم دوتایی یه سر رفتیم بیرون که یهو تو خیابون بلند صدا زدی مامانی جیش دایم.آروم تو گوشت گفتم تو پوشکت جیش کن تا بریم خونه.بعد گفتی پوشک نه مانی دستشویی جیش.ای قربونت برم که اینقدر یک دنده ایی.خدا کنه حالا همیشه در مورد پوشک همینطور باشی.البته هنوز وارد نیستی ها بیست بار منو می کشونی دسستشویی و یه بارش نتیجه دارهنیشخند

خب راستش رو بخوای این خیلی خیلی خوبه که خودت تصمیم گرفتی که دیگه تو پوشک جیش نکنی .یعنی می خوام بخورمت که اینقدر پسر ماهی هستی بغلمی دونی خیلی با این کارت غافلگیرم کردی آخه معمولا پسرا همیشه توی همه ی کارها عقب تر از دخترا هستن ولی شما عسلکم انگار دوست داری کارهاتو قبل موعد انجام بدی . ولی من به چند دلیل اصلا نمی دونم که چیکار باید بکنم.

یکی اینکه بهتره زمانی از پوشک گرفته شی که از شیر هم گرفته شده باشی ولی شما هنوزم...

یکی دیگه اینکه باید تو آرامش اینکار انجام بشه و مصادف با جابجایی و این چیزها نباشه که ما هم بزودی یه جابجایی در پیش داریم و نمی خوام که این دوتا مسئله باهم قاطی شن و خدای نکرده اذیت شی و اینکه با این بهم ریختگی خونمون و...منم آرامشی رو که باید ندارم

تازه داشتم یه برنامه هایی می ریختم که چطور  آموزش رو برات شروع کنم و یه سری وسیله که باید برات بگیرم حالا  با این رفتارت ما دیگه وسط ماجراییم البته اگه بتونیم و شرایط اجازه بده که ادامه بدیم

یه دلیل دیگه اینه که الان تو فصل سرماست و لباسات زیاده و تو این شرایط خیلی سخت تره با وجود لباس زیاد به تنت

خلاصه اینکه خیلی سر در گمم و موندم چیکار باید بکنم.

امیدوارم همه چیز اونطوری که باید پیش بره .اگه هم نشد مهم نیست مهم وجوده نازنینته عزیزکم


 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

هیراد و عمه لیلاش
21 آبان 92 13:14
مرجان مامان آران و باران
21 آبان 92 13:43
ای جانم عزیزممم ماشالا شیطونی شدیاااااااااا ارانم اصلا نمیخوابه شدیددددددددد کم خوابه بوسسسسسس
مامان بردیا شیطون
21 آبان 92 14:30
افرین به تو پسر باهوش.....که دیگه سعی میکنی پوشکت رو خیس نکنی... عجله نکن مامانی یواش یواش.... __000000___00000 _00000000?0000000 _0000000000000000 __00000000000000 ____00000000000 _______00000 _________0 ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________?________0 _000000___00000___* 00000000?0000000___* 0000000000000000____* _00000000000000_____* ___00000000000_____* ______00000_______* ________0________* ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 ______*______00000000000 _______*________00000 ________*_________0 _________*________* _________*_______* __________*______* ___________*____* ____________*___* _____________*__* ______________** تقدیم به تو......................
مامان هلیا دخترمهربون
21 آبان 92 17:07
مامان مانی خودتوزیاد ناراحت نکن از شیرکه بگیریش خوابش سنگین می شه که دیگه باید به سختی بیدارش کنی مثل هلیا راستی قربون پسر باهوشم بشم که دوس نداره پوشکش کنی
زهرا،عمه ی سروش
22 آبان 92 18:01
الهی خاله قربونت بره عزیزم،چه پسر باهوش و با سلیقه ای،آفرین گلم
مامان ماهان
22 آبان 92 22:28
فداي پسر گلم كه هر روز دارم بزرگ شدنش رو ميبينمو هر چي كه بزرگ ميشه نازترم ميشه
مامان ماهان
25 آبان 92 21:54
I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you we love you too .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you
مرجان مامان آران و باران
27 آبان 92 19:51
کجاییننننننننننننن مرجان جونم حالا دیگه برگشتیم وااای که چقدر نگرانتم
مامان ماهان
28 آبان 92 13:28
کجا هستی؟؟؟ به آسمان نگـــــــــــــاه کن... بگذار دلخوشی ام این باشد که آسمانمان یکیست... عزیزم زیر سایه ی شما و البته خیلی خیلی ممنونم که در نبودمون بازم یادمون می کنید
مامان ساجده
28 آبان 92 14:53
امیدوارم زودتر این مشکل خوابش حل بشه واقعا سخته مامانی خیلی خوبه که خودش بدون اینکه بهش یاد بدی داره همکاری میکنه به نطر من به حرفش اهمیت بده و ببریدش دستشویی تا از سرش نیفته ولی بازم خودتون باید شرایط رو بسنجید بعد شروع کنید به از پوشک گرفتن البته الان از شیر گرفتن تو الویته برای مانی عزیز آره خیلی خیلی سخته منم خیلی برام مهم بود که وقتی خودش می خواد همکاری کنه جدی بگیرم این مسئله رو و به بعد موکول نشه ولی با شرایطی که پیش اومد کمی سختم شد پس این پروژه ها کی می خواد تموم شه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
30 آبان 92 2:44
عزیزم اگه نظر منو میخوای صبر کن تا هوا خوب شه الان خیلی سخته همه کاراتو بکن جا به جایت تموم که شد بعد شروع کن چون واقعا این پروژه صبر و حوصله و وقت زیادی میخواد موفق باشی آره یه دلیلی که کمی سستم می کنه همینه دقیقا خدا به دادم برسه
نرگس مامانه باران
30 آبان 92 9:43
سلام فاطمه جوووونم چند وقتی نبودم و دلم حسابی برای شما و مانی خوشگلم تنگ شده بود خیلی خوبه خودش اقدام کرده به نظر من این از همه چی مهمتره و این کار رو تو الویت بزار در مورد بیخوابی فک کنم به خاطر دندون در آوردن باشه چون بارانم یکی دو ماه یش خیلی بد خواب بود در مورد دستورات بچه ها که نگو دلم خونه من تا میام بخوابم عروس جنابعالی میفرماین شیر بنده هم گوش به فرمان میرم براشون شیر میارم دوباره تا میخوابم شیر نخورده میگه آب منم لیوان آبش رو پر میکنم میدم دستش گریه میکنه میگه تو لیبان خودت یعنی تو لیوانی که ما آب میخوریم واااااااااااااااای بعضی شبها دیووووووووووووووووووووووونه میشم از دستش سلام ما هم کلی دلتنگتون بودیم آره حق با شماست ولی با شرایط پیش اومده کمی برام سخت بود اه پس بارانمم مثل مانی فقط اورد می ده؟؟؟هی وااااااااای من اینا چه جوری می خوان با هم کنار بیان پس؟؟؟
الهام مامان علیرضا
4 آذر 92 16:21
واااااااااااااای بچه هامون و پوشک می کردیم یه دردسر داشتیم حالا اونا رو از پوشک گرفتیم هزار دردسر فکر کن ما هم تو راه مشهد تو جاده علیرضا رو پوشک کردم ولی یک و تو پوشک میکرد و برای دو اصرار داشت ببرمش دستشویی حالا تصور کن دستشویی های بین راهی رو که کثیفه و هزار نفر تو صف از این که بگذریم آوینا هم همراهمون بود.. اون تو پوشک جیش یک هم نمی کنه و از اونجا که مرتب تو ماشین آبمیوه می خورد بارها برای جیش کردن خانم متوقف شدیم به امید منظم شدن خواب و تغییر روحیۀ مقدس لج بازی آقا مانی
مامان مانی
پاسخ
آره ولی بخاطر اتفاق هایی که افتاد و شرایطی که داریم نتونستیم ادامه بدیم آخی واقعا سخته مامانی .دستشویی بین راه رو که دیگه نگو اصلا نمی تونم تصورش رو هم بکنم. امان از دست این آوینا