مانی و ایلیا
دیشب رفتیم خونه ی ایلیا جون اینا
همیشه گفتم و بازم می گم خوشگلکم ,از اینکه تو فامیل و دوست و آشنا چندتایی دوست هم سن داری منو بابایی خیلی خیلی خوشحالیم
ایلیا جونم داره بزرگتر میشه جوری که بتونید باهم هم بازی باشید البته دیشبم باهم بازی کردید
اول روروئک سواری بعد توپ بازی و لگو بازی کلی هم برای خاله فرشته زحمت درست کردید
البته بیشتر از شما بچه ها باباها و عمو ها بازی کردن,همون بازی همیشگی :پلی استیشن!
وای که چه دل شادی دارن باباها
از همون اول نشستن پای بازی اونم چی چهارتایی همزمان!!!اینجوریش رو دیگه ندیده بودم والا
مانی هم هرزگاهی براشون تایم استراحت میذاشت با خاموش کردن لپ تاب و تلویزیون
اینقدر بابایی و عموها(عمو سعید وعمو رحیم و شوهرخاله هامون)جذب بازی بودن که تا مانی جونی می رفت پیششون بهش پفک تعارف می کردن
به لطف علاقه ی آقایون حاضر در مهمونی به بازی های فوتبالی مانی جونم برای اولین بار پفک هم خورد
هی وااای من...
اول که رسیدیم مانی چشمش به روروئک ایلیا افتاد و همش چشش دنبالش بود تا اینکه خودش رفت و سوارش شد
اینم از پرنس های روروئک سوار ما(مانی جون در حال تعارف کردن شکلات به ایلیا جون خاله)
عشقولانه های مانی و ایلیا
اینم عسل خاله است
اینجا هم جهت صرف شام آقایون از جلوی تلویزیون بلاخره بلند شدن و مانی جونم فرصت رو غنیمت شمردو حالش رو برد جالبش اینجاست که همش می خواد ادای بابایی رو در بیاره و مثل بابایی رفتار کنه
روروئک سوارهای حرفه ایی