مانی عزیز تر از جانممانی عزیز تر از جانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

برای مرد فردا............مانی

نمی دونم چرا هر روز به یه چیزی علاقه مند میشم!!!

1392/5/3 1:14
نویسنده : مامان مانی
466 بازدید
اشتراک گذاری

الان دو سه روزه سیم و برق  و پریز بدجوری رفته توی ذهنم و انگار حالا حالا ها قصد بیرون رفتن نداره!

نمی دونم چقدرش مربوط به جنسیتم میشه,آخه زیاد میشنوم که پسر یعنی همین...

مگه ما چه مونه هاااااااااااااان,فقط یکم کنجکاویم همین

حالا نمی دونم چرا من که میرم سمت پریز مامان و بابام اینقدر حالشون بد میشه,من که کاری نمی کنم

تازه وقتی میبینم دارن گوله میان منو دورم کنن از وسط برق بازی منم هیجانزده میشم و خودم رو می اندازم رو سیم و پریز و ...

قبلا که مامانی و بابایی می خواستن تی وی ببینن فقط کانال عوض می کردم و گاهی هم برا هیجانش صداش رو کم و زیاد می کردم اما دیگه اینکارا فاز نمی ده و منم رفتم تا از پایه جلوی تی وی تماشا کردنشون رو بگیرم ,این چه اشکالی داره من نمی دونم

اینجا هم حسابی مشغولم:این زندگییه که واسه مامان و بابام درست کردم

هیچ چیز سر جای خودش نیست

اینجا همچنان مشغول بودم اینم سیم آنتنه که دستمه

تعجب نکنید اینجوری منو میبینید از وقتی که هوا خیلی گرم شده دیگه دوست ندارم شورت یا شلوار پام باشه مامانی هی پام می کنه منم درش میارم تی شرتم رو چونکه زورم نمی رسه مجبورم  دقت کنین مجبورم که تنم باشه

اینجا هم وقتی مامان رو دیدم دوربین به دست اومده و قصد دعوا و نصیحت و از این چیزا نداره جا خوردم

خوب حالا مامانی خودت که می دونی چقدر عاشق دوربینم ,پس بدون اینکه اشکم رو در بیاری بده بیاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان مهدیار
4 مرداد 92 16:20
مانی جووووون کلی از عکسات لذت بردم هر چند همین کارها رو مهدیارم هرروز انجام میده و من بر خلاف الان که شما رو دیدم و ذوق کردم اینطوری مییشم

ایشاله همیشه در کنار مامان و بابا خوش وسالم باشی شاپرکم


ممنون خاله جونم ما وروجکیم دیگه کاریش نمیشه کرد
محراب و مليكا
5 مرداد 92 9:16
خاله قربونش بشه دوست عزیز مليكا در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به وب دخترم بیاین ( آرشيو مطالب ) و لطف و مهربونی خودتونو از ما دریغ نکنید. كد 576 رو به 20008080200 پيامك كنيد . اگه قبلا از شماره خودتون راي دادين لطف كنيد از يه شماره ديگه برا دخترم بفرستيد . يه دنيا ممنون . من به راي شما نياز دارم . كمكم كنيد . http://mehrabmanezendege.niniweblog.com/
مامان مانی
5 مرداد 92 11:54
مانی من هم همینطوریه ..... نمی دونی چقدر می ترسم تا می رم از پشت تلویزیون می یارمش .... کنجکاون دیگه خاله جون .....


آره دیگه چاره ای نیست مثل اینکه مامان مانی جون
هیراد و عمه لیلاش
6 مرداد 92 16:14
شیطون بلای خاله آخه شما هم مثل هیراد جونی فقط آدرنالین خون بقیه رو بالا میبری فدات بشم خاله جون مراقب خودت باش
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
7 مرداد 92 2:11
عزیزم جاتون خالی بود کاش مانی هم بود و بچه ها کنارهم بهشون خوش میگذشت طفلکی بچه من هیچ هم بازی هم سن و سال خودش نداره


ایشالا یه بار که باهم شمال بودیم یه قرار بزاریم تا بچه ها هم بازی کنن
مامان شبنم
8 مرداد 92 23:14
ای جانم فدای این پسر کنجکاو بشم
وقتی خیلی کوچولو هستن آرزو داریم زودتر راه برن غافل از اینکه همون کوچولو بمونن بهتره صدرا خیلی شیطون شده از همه جا میگیره بره بالا همش باید مواظبش باشم هفته پیش هم از روتخت سقوط آزاد داشت


خدا نکنه خاله
وای طوری که نشد عزیزم؟؟؟خیلی مراقب باش
مامان ساجده
16 مرداد 92 17:01
من نميدونم چرا همه بچه ها عاشق چيزاي خطرناكن متينم همش پشت تلوزيونه
براي ماني جون


فکر کنم همچین مواردی تو پسرا بیشتر نمو داره
مامان هلیا دخترمهربون
17 مرداد 92 16:39
سلام مهندس کوچولو
حسابی دارکنجکاوی می کنی
امید وارم چندسال دیگه بجای مهندس کوچولو بهت بگم اقای مهندس


ممنونم خاله جونم
هنوز خ.دمم نمی دونم به چی بیشتر از همه علاقه دارم
فعلا در حال مکاشفه ام