وقتی مانی نمی خواد برگرده خونه....
موقع برگشت از شمال کمی اذیت کردی یعنی چسبیده بودی به مامان جون و گریه می کردی منو بابایی هم تو ماشین منتظر رضایت شما به رفتن
بابایی سرش رو تکون می داد و می گفت تازه از گریه های مامانش موقع برگشت راحت شده بودیم که حالا پسرش هم اضافه شد...البته ما فکر نمی کردیم مانی به این زودی این رفتارو از خودش بروز بده ولی رفته رفته که بیشتر متوجه شه و بزرگ تر شه فکر کنم نتونیم بیاریمش تهران دیگه...
خصوصا که تو حیاط خونه ی مامان جون پیشی و زنبور و پروانه و...این چیزها میبینه,خیلی ذوق می کنی پسرم وقتی اطرافتواینطوری میبینی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی