ماجرای ختنه ی مانی
ماجرا های ختنه ی آقا مانی
مانی جونی هنوز یه ماهش پر نشده بود که به پیشنهاد مامان جون و تصمیم خودمون رفتیم که ختنش کنیم این موضوع از قبل دنیا اومدنت دغدغه ی ذهنمون بود خصوصا بابایی که کلی تحقیق کرد تا به بهترین روش و یه جای خوب و پیش یه دکتر خبره این کار رو بکنه...و می تونم بگم موفق هم شد
وقتی رفتیم پیش دکتر من نتونستم کنارت باشم خیلی نگران بودم.ولی بابایی مثل یه شیر بالا سرت بود البته مامان جون هم همه ی حواسش به شما بود وقتی پوشکت رو باز کرد پسرم جیش کردی رو آقای دکتر
همهمون کلی خندیدیم و خلاصه اینکه ختنه شدی و تا دو روز مامان جون پوشکت نکرد تا خوب خوب شی و شبا هم نمی خوابید دست گلش درد نکنه
اینم از ماجرای ختنه شدنت جیگر طلا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی