وروجکانه های تو
این روزا خیلی خیلی سرم شلوغه عسل مامان و کلی کار دارم و تقریبا هیچی وقت
و همش می گم دیگه فعلا یه مدتی کمتر بیام نت و نوشتن خاطراتت رو به بعد موکول کنم
ولی مگه این وروجکانه هات اجازه می ده؟؟؟
دلم می خواست از دیروز بنویسم که کولاک کردی,اولش رفتی روی گوشی تلفن وایستادیو می تونم بگم نابودش کردی...البته قبلا هم گوشی بیسممون رو ناک اوتش کردی...اینا سوای موبایله ها...
جهت اطلاع دوستان و آشنایان تا اطلاع ثانوی خبری از گوشی جدید نیست
حالا این خوبش بود,یه حرکت دیگه هم زدی اونم شکستن عینک بابایی بود البته باز این اولیش نبود راستش تا حالا چندتایی عینک شکستی
منو بابایی دیگه عقلمون به هیچ جایی قد نمی ده!نمی دونیم باید چیکار کنیم تا اینقدر خسارت به بار نیاری
خیلی چیزها رو سعی می کنیم از جلوی چشمای کوچولوت برداریم ولی نمی شه که کل زندگیمون رو جمع کنیم
فقط بی صبرانه منتظرم کمی بزرگترشی تا دیگه از این شیطنت هات دست برداری