مانی عزیز تر از جانممانی عزیز تر از جانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

برای مرد فردا............مانی

ماجراهای تل مامانی

1391/9/28 0:47
نویسنده : مامان مانی
461 بازدید
اشتراک گذاری

آدم یاد ماجراهای مداد آبی میفته...

جدیدا نمی زاری به موهام تل یا گل سر بزنم

همش بر می داریشون و می اندازیشون یه طرفی نمی دونم خوشت نمی یاد یا دوست داری مامانی موهاشو نبنده...البته هر وقت موهامو نمی بندم نگاهم می کنی و می خندی

حالا اینبار تل مامانی روخودتم امتحان کردی خیلی بهت میومد:

خب مامانی بزا ببینم این چیه که هی می زنی به سرت؟!؟

انگار خوش مزه است؟؟؟

 

اصلا معلومه کدوم وریه؟؟

آهان فهمیدم اینجوریه

ای بابا,از دست مامان...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

هیراد و عمه لیلاش
28 آذر 91 7:59
سلام به دوست جونی عزیزم یه خواهش کوچولو من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها به رای شما نیاز دارم لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید