مانی عزیز تر از جانممانی عزیز تر از جانم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

برای مرد فردا............مانی

شعر برای پسرم

پسرم, برگ گلم, غنچه ی خوشرنگ دلم, دست خود را حلقه کن بر گردنم, خنده زن بر چشمهای خسته ام, عشق تو آواز صبح زندگیست, مهر تو آغاز لطف و بندگی است, سرگذار بر شانه های مادرت, بوسه زن بر گونه های زرد من, خانه ام سبز از صدای شاد توست, مادرت مست از نوازش های توست... ...
18 اسفند 1392

برای شما که خاطراتمون رو دنبال می کنید

   برای شما که خاطراتمون رو دنبال می کنید بلاخره تصمیم گرفتم پست ها رو رمزدار کنم به چندجهت: دلیل اول اینکه نمی شد تمام خاطرات پسرم رو توی وبلاگش بنویسم و اونا رو با همه سهیم بشم ولی با رمزدار کردنش کمی آزادترم دلیل دیگه اش اینه که دیگه وقت کمتری دارم و ترجیح میدم خاطرات مانی جون یکجا ذخیره بشه تا منم فرصت بیشتری داشته باشم و یه سری دلایل دیگه.... خیلی وقت بود که این موضوع فکرم رو به خودش مشغول کرده بود و مردد بودم ولی بلاخره تصمیمم رو گرفتم امیدوارم دوستان درک کنند و از همه ی دوستانی که توی این مدت باهامون بودن کمال تشکر رو دارم و اینکه با نظراتشون ما رو مورد لطف و محبتشون قرار دادن و تا پایان دو سالگی ...
24 آذر 1392